محمدمهدی جانمحمدمهدی جان، تا این لحظه: 17 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

نفس مامان مریم

استقلال نفس مامان

سلام نفس مامان خوبی ،مامان مریم همیشه ماه شهریور رودوست دارم ماه شهریور هم برای مامان خیلی زود می گذرد خداوندمهربان ماه شهریورشما روبه من دادونام زیبای مادر رابرمن نهادخیلی ازکارهای شما توماه شهریورانجام شد ازشیرگرفتن ،ازپوشک گرفتن ،نفس مامان تصمیم گرفتیم بعداز تعطیلات بابانادر ماشمارورستم آبادببرم ماهم به نوبت رفت وآمدکنیم هرچه زمان می گذشت به اول شهریور نزدیک می شداسترس ما بیشتر می شد تااینکه اول شهریور شد من وبابانادر به این نتیجه رسیدیم که باشماهم  مشورت کنیم ببینم نظر شماچیست؟نفس مامان ،درکمال ناباوری به ما گفتی من می خوام خونه خودمون باشم هرچه سعی کردیم نظر شماروتغییربدیم محکم واستوار گفتی فقط خونه خودمون نفس مامان، مامان مر...
16 شهريور 1392

تعطیلات تابستانی بابانادرومامان مریم

سلام نفس مامان خوبی امسال تعطیلات بابائی جلوترازتعطیلات مامان مریم شروع شد مامان مریم خیلی خوشحال بودم چون نفس مامان خونه بود ومامان مریم هرروزشمارومی دیدشما هم خوشحال بودین ولی تعطیلات مامان توماه رمضان بود نفس مامان تصمیم گرفتیم هفته آخر ماه رمضان بریم خونه خاله معصی تایه روزمامان انسی زنگ زد گفت همه باهم می ریم خوب بود ولی مامان مریم خسته بودم چون تازه تعطیل شده بودیم دانشگاه مامحبت کرد تعطیلات ماروتو ماه رمضان انداخت نه جایی می شدرفت نه تفریحی  هم تعطیلات رو  کم کرد ماباهم رفتیم رستم آباد شب آنجا خوابیدیم ولی تومامان جون اصلانخوابیدین وشمااصرارداشتین که هرچه زودتر حرکت کنیم مامان جون هم داشت جمع وجور م...
4 شهريور 1392
1